روزي كه املش عريان شد.

ساخت وبلاگ


اين وبلاگ شخصي اينجانب است. من يك ايرانيم و طبق قانون رايج جمهوري اسلامي ايران مي توانم هر مطلبي كه مغاير با شئونات اسلامي و ضد ارزشي نباشد را درج كنم. اميدوارم كه سوء تعبير اعمال نشود.

روزي كه املش عريان شد....
ما را در سایت روزي كه املش عريان شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e-soufi بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:26

ششم مردادماه ، روز درگذشت معلمي دلسوز ، پدري مهربان و مردي از تبار پاكان و حلال خوران ،   "محمدرضاصوفي" را گرامي مي داريم.


موضوعات مرتبط: عمومي
برچسب‌ها: محمدرضاصوفي روزي كه املش عريان شد....
ما را در سایت روزي كه املش عريان شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e-soufi بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:26

پيرزن آرتروز داشت . اصلا حالش خوب نبود. از شب تا صبح فقط راه مي رفت. او در طبقه فوقاني عمارت مسكوني پدرم زندگي مي كرد. نامش مريم بود. و همه او را مريم خانم صدا مي كردند. مي گفتند كه در زمان شاه گور به گور براي خودش برو و بيايي داشته و زن "خان" بوده است. پدرم مي گفت: او مادربزرگ شماست و بايد به او احترام بگذاريد. مريم خانم اصلا حوصله ما را نداشت و بچه هاي ما را به عنوان نوه به رسميت نمي شناخت. واقعيتش اين بود كه پدرم زماني كه در تهران تحصيل مي كرد با مادرم آشنا شده بود و اين آشنايي سبب ازدواج آنها شده بود و اين در خاندان بظاهر متمدن "صوفي" ننگ بشمار مي رفت.  پدربزرگم مرحوم "حاج آقاناصر" مردي متمول و خداترس و حلال خور بود و به كار تجارت برنج اشتغال داشت. مادربزرگم تعريف مي كرد كه او بيشتر عمرش را صرف بازرگاني برنج به نقاط مختلف كشور و شوروي سابق مي كرد. حاج آقا ناصر خودش از نوادگان "ميرزا حبيب اله املشي" ملقب به"رشتي " بود. "ميرزا حبيب اله املشي " نيز در زمان خود عالم رباني جهان تشيع بحساب مي آمد و صاحب كمالات و فضايل اخلاقي بيشماري بود كه بسيار از ايشان نقل كرده اند. موضوعات مرتبط: عموميبرچسب‌ها: ميرزا حبيب اله املشي روزي كه املش عريان شد....
ما را در سایت روزي كه املش عريان شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e-soufi بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:26

به اطلاع دوستان و بازديدكنندگان محترم مي رساند وبلاگ ادبي "چيكــــه" راه اندازي شد.

براي دستيابي به اين وبلاگ به آدرس:

www.chikkeh.blogfa.com

مراجعه فرماييد و يا اينجا كليك كنيد


موضوعات مرتبط: عمومي
برچسب‌ها: چيكه, صوفي, آزيتا روزي كه املش عريان شد....
ما را در سایت روزي كه املش عريان شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e-soufi بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:26

سفري كوتاه به دوران كودكي در وادي خيال يكهو مارا به سمت باغ ملي  يا همان پارك كوچك نزديك خانه ي پدريمان مي كشاند. الاكلنگ و دوتا سرسره يكي بلند كه من مي ترسيدم بالايش بروم و ديگري كوتاه تر كه از آنجا مي توانستم نانوايي مشت بازعلي را ببينم كه پدرم در صف طويل نانوايي مشغول توضيح دادن ايهام و ايجاز و استعاره و ... به دانش آموزانش بود. درختان كهنسال خيابان پارك كه به اصول و به دقت خاص كاشته شده بودند مانند چتري زيبا چهره زيبايي به اين منطقه مي داد.درست شبيه خيابان لاهيجان كه به مسجد شعربافان مي خورد. مرحوم خاله ام مي گفت: اين دوتا خيابان (لاهيجان و املش) براي من خيلي شباهت دارند. انگار درختان را در فواصل منظم  با دقت يك باغبان كاشته شده بودند. صبح يك روز جمعه كه براي خريد نان رفتيم صحنه ي فجيعي از كشتار بيرحمانه درختان را شاهد بوديم. براستي صحنه ي عجيبي بود. املش لخت شد. گذر از سالها و رد كردن چندين تقويم سالانه بما آموخت كه ثروتها و مالها همه فانيست و آنچه از فرد مي ماند يك خاطره خوش و "خدابيامرزي" و يك خاطره ي تلخ و "خدالعنتش كند" خواهد ماند و جز اين نيست. مي گفتند مامورين شهرداري در روزهاي كاري چندبار براي قطع درختان آمده بودند و بازاريان و كسبه مانع شده بودند. ولي كسي فكر نمي كرد آنها سرصبح  يك روز جمعه كه همه جا تعطيل است براي قطع اين درختان كهنسال برنامه ريزي كنند. گفتند: آقاي شه روزي كه املش عريان شد....
ما را در سایت روزي كه املش عريان شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e-soufi بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:26